من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

تلگرام ... اینستا ... فیس بوک ... توییتر ... کوفت و زهرمار . همه شون یه کاری میکنن ادم حرف نزنه . متنای کوتاهه دل گیر .هیچی مث وبلاگ نمیشه . حرفاتو میزنی حرفای بقیه رو میخونی .
اینجا حرفامو میزنم حرفاتونو میخونم ^ـ^

۳ مطلب با موضوع «سفرهای هـِـدی» ثبت شده است

جاهازه رو که برده بودیم خونه خالم زنجان ، اونجارو ترکوندیم . کلا دو گروه بودیم ی گروه کار میکردن و وسایل رو میچیدن یه گروه به لهو و لعب میپرداختن و شادسازی فضا . کلا خوشی گذشت که تا بحال چنان خوشی نگذشته بود:)) چارشنبه عروسی خاله هه بود اون جا بود که فمیدیم قـِر تو کمر داداشای بنده خشک شده بود و رقص بلد بودن و مقاومت میکردن . ینی یوضی بود اخرشبش انقد رقصیدن نای ع پله بالا رفتن نداشتن . شبُ کرج موندیم که فرداش بریم خونه خاله هه . با بزرگه خاندان دامادمونم یه بحث مختصری کردیم که باعث شد یه جریاناتی پیش بیاد که اون شب رو خاص تر کنه

فرداش را افتادیم همه باهم چار پنج تا ماشین رفتیم زنجان . تو راه کارایی کردیم که تمام ماشینای بین راه مارو شناخته بودن .بالاخره ته تغاری رو داشتیم میبردیم خونش دیگه باید یه حرکتایی صورت میگرف. خاله کوچیکه رو بردیم انداختیم تو خونش شب پدر شوهرش اومد خونش ماام تا تونستیم کف خونه خالم که میشد سقف خونه پدر شوهرش رو به لرزه در اوردیم و اهنگ و دس و جیغ و سوت و هووووورا :))کاری کردیم که بفمن روز پاتختی نباید در خونه رو قفل میذاشتن و کرج می موندن، باس میومدن خاله کوچولوی مارُ رو سرشون میذاشتن و حالا که این کارو نکردن ماام به نشانه اعتراض تا ساعت دو ونیم سقف رو روی سرشون خرا کردیم :) بعدم که برگشتیم همه رفتن دماوند بقیه قــِراشونو بدن منم با مامانم اومدم خونه که دوسم ُ رفیق جانمُ تو لباس سفید عقدش ببینم . مهم نیس که 5دیقه ام نشد دیدنش مهم اینه که دیدمش و براش ذوق کردم

+فک فامیلا داماده انقد خورده بودن پسره وسط رقص گورپ گورپ با ارنج میزد تو صورت داماد و متوجه نمیشد دامادُ با صورت خونی اوردن بیرون ع سالن

+اونا خورده بودن تا اون موقع پشت هم میرقصیدن بچه های ما که چیزی نخورده بودن چیجوری تونستن تا اون موقع کم نیارن و پابه پاشون قر بدن :/

+بعد فمیدم یه دوسی که دوران قبل وقتی تو بلاگفا بودم باش رفیق بودم و یهویی گمش کده بودم و باز یهویی پیدام کرده بود الان از دختر اذری تبدیل شده به دوتا تیر ماهی . میفمین ینی ایشونم پــــَر :)) چی از این بیشتر ادمُ خوشال میکنه

+خانواده ای که جلوی پای عروس خوشگلش گوسفند نکشه ،همانا خودش گوسفندی بیش نیس .والسلام

+مامان و بابا گیر دادن ب داداشا که یکی یدونه ع گزینه هارو انتخاب کنین بریم براتون خواسگاری :)) اینا همونایین که تا صبت خواسگار میشد که بیاد خونه ما رقص و پایکوبی میکردن که خواهر گلشون میخواد بره . همانا خدا به سرشان اورد انچه باید میاورد:)) یجورایی همون قضیه دیدی همه عمر ُ گور ُ بهرام ُ ایناس :)))

+حالا من لباس چی بپووووشم.نه برا عروسی داداشام نمیگم ک براعروسی داییم که اخره اسفنده :/

+ته تغاریا رو دو دسی بچسبین .نزارین دور شن وختی میرن دل یه خوونواده میگیره .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۶
Gift
ینی من اگر زنجان بودم و پسرم میومد میگف مامان یه دختر ع حور و پری زیباتر تو مثن ورامین هس بیا بریم این ُ خواستگاری کن برام دست چپمُ میبردم پشتِ گوشِ راستم وچنان یهویی ولش میکردم تو صورت پسره که دگُ دهنش جوری خورد شه نتونه دیگه حروف "و - ر - ا - م - ی -ن "رو تلفظ کنه.  یا مثن اگر دخترم میگف مامان مثن من این پسره رو که ع زنجان کوبیده اومده ورامین رو میخوام ،میدونی چیکارش میکردم؟ اومممم الان حضور ذهن ندارم ک ممکن بود چیکارش کنم ولی قطعا کاری میکردم که تلفظ حروف ز ن ج ا ن که هیچی حتی یاد اوریِ اسمِ زنجانم براش دشوار باشه.
اخه 5 ساعت راه اونم تو ترافیک کرج:((انصافتون کجا رفته خاله کوچولوی منُ کجا بردین اخه :( مگه میشه اخه اینا دو سال عقد باشن هی تو این جاده بیان برن بعد یبارم غُر نزنن :/ اگه بدونین چه اتفاقایی افتاد تو این دوروز هیچ وخ نمیرید برای کسی جاهاز ببرید .هیچ وخ.
+در حین جاهاز خاله هه رُ بردن اول صبی دایی کوچیکه که خودش ماه دیگه عروسیشه ع بالا کامیون پرت شد پایین و گوروپ افتاد وسط اسفالت :/ جوی بود بس خوفناک که خوشبختانه چیزیش نشد یه کوفتگیه شدیده که چن روزه حل میشه.تا یه ساعت داشتیم به مامانم ُ تک تکِ خاله هام اب قند میدادیم صحنه هایی بود ب شدت ناب و دیدنی یادم باشه تعریف کنم بخندیم :))
+یارو پلیس راهور بود تو عوارضی قزوین-زنجان مارو گرف هیچی نداش گیر بده بهمون گف چرا نفرات عقب کمربند نبستن :/به همون برکت 30 تا هزار تومنی جریممون کرد بعدم منت گذاشت سرمون ک باس نفری 30 تومن جریمه میکردم ولی نکردم .
+فامیلی افسره اسحالی بود 0_o
+بعد بیس سال گوشمُ سوراخ کردم بالاخره و رفتم اولین کفشِ پاشنه دارُ توی عمرم خریدم. واقعا این خانوما موجودات باحالین چیه گوش سوراخ کردن و پوشیدن کفش با پاشنه چن سانتی جالبه اخه من نمیفمم.گوش بیچارم سالم بود بردم دسی دسی سوراخش کردم:( حالا میگن 20 روز نباید این گوشواره زپرتی الکیه رو ع گوشم دربیارم ینی برا عروسی خاله هه باس باهمین گوشواره برم . هرکی میتونه بره به خالم بگه هدیه نمیاد بجاش یه نفر دیگه رو دعوت کنن :/
+گوشم وَرَم کرده  عضله های پام گرفته گردنم انگار ع چار نقطه شکسته و بشدت کج مونده بغل انگشت دسم داره عفونت میکنه انگشت پام ب شدت زخم شده خونه دوسم بودم محبتش گل کرد چنگ انداخت جای ناخوناش رو دسم مونده ، تا چارشنبه که عروسیه شاخ در نیارم صلواااااات
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۳۶
Gift

میگن زنجان ب شدت سرررده ،بعد ما تو این سرما باس یه کامیون جاهاز خاله عه رو برداریم هلک هلک بریم زنجان بچینیم بیایم:/بجان خودم اگه واس دیدن زنجان نبود عمرا تن ب این خاله زنک بازیا میدادم .جم کنین خودتونو یه کامیون بگیره داماد اساس زندگیشٌ ک یکی دیگه براش خریده رو خودش با زنش بردارن برن دیگه دیمبال دامبو کردن نداره ک واه واه خجالتم خوب چیزیه والا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۱۰
Gift