من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

تلگرام ... اینستا ... فیس بوک ... توییتر ... کوفت و زهرمار . همه شون یه کاری میکنن ادم حرف نزنه . متنای کوتاهه دل گیر .هیچی مث وبلاگ نمیشه . حرفاتو میزنی حرفای بقیه رو میخونی .
اینجا حرفامو میزنم حرفاتونو میخونم ^ـ^

۲ مطلب با موضوع «new gift :)» ثبت شده است

یه انیمیشن گذاشته کانال 5 به اسم لک لک ها .یه کارخونه ای بود توش سفارشای مردم میومد .هرکی ارزو میکرد ارزوش پست میشد برای این کارخونه و لک لک ها اون ارزو رو براورده میکردن و برای طرف پست میکردن . یه بخشی ام بود که ارزوی مردمی رو که بچه میخواستن رو براورده میکرد ولی اون بخشو چند سالی بود که بسته بودن . ینی دیگه این ارزو رو لک لک ها براورده نمیکردن . هرکس ارزوی بچه میکرد نامه اش میرفت توی اون کارخونه ولی براورده نمیشد و نامه ها یه گوشه جمع میشدن . یه روز یه پسر بچه ارزوی داداش دار شدن کرد نامه ی ارزوش برای اون کارخونه پست شد برحسب یه اشتباهاتی که افتاد اون دسگاهی که بچه هارو از بهشت میاورد روی زمین روشن شد و اون بچه از بهشت اومد و بعد کلییی ماجرا بچه به دست اون پسر بچه رسید
.خیلی انیمیشن جااالب و بامزه ای بود

من خودم به این نتجیه رسیدم که الان اگه جمعیت کمه حتما یکی از دلیلاش همینه که لک لک ها دیگه بچه نمیارن و بچه دار شدن رو به خودمون واگذار کردن وگرنه شما ببین اون وقتا که لک لکا بچه میاوردن تو هر خونه 7-8 تا بچه بود . نه خرج زایمان بود نه ازمایشای اولیه نه اینکه خرج سونوگرافی و غربالگری و  این چیزا . راحت ارزو میکردن تند تند بچه میومد براشون حالا وسط راه یه بچه ام شیطونی میکرد از توی پارچه ای که به نوک لک لکا بسته شده بود میفتاد ولی اکثر بچه ها میرسیدن به دس مامان باباهاشون .ولی به ما که رسید دیگه لک لکا بچه نیاوردن و همه شدن تک فرزندی و فرزند کمتر زندگی بهتر و گور بابای بچه ای که داداش یاابجی میخواد . به درک که یه بچه دوس داره چن تا دختر خاله و پسر عمو و ... داشته باشه . تازه نسل ماام تا یه زمانی هنوز لک لکا بچه میاوردن


بیچاره نسل بعد ما که قراره از همون اول به بچه ها بگن که لک لک بچه نمیاره و امیدوار به بچه ی جدید اومدن نباشه .فک کن ما اون وقتا انقد برامون جذاب بود که یه لک لک چیجوری بچه میاره چیجوری میشه که یه لک لک دوتا داداش برای ما میاره و برای دوستمون یه ابجی میبره . چجوریه که لک لکا برای بعضیا دو یا سه تا بچه باهم میارن و کلی سوال دیگه . حتی یه کتاب داشتم لک لکایی که دخترا رو میاوردن یه شکل بودن لک لکایی که پسرا رو میاوردن یه شکل دیگه ینی حتی توی حمل و نقل بچه ام کلی نظریه بود . ولی الان میخوان از همون اول به بچه بگن که لک لکی در کار نیس و همش حاصل تلاش خود مامان باباس که احتمال نود درصد همون یه باری که تلاش کردن اولی رو اوردن کافیه بعدش فقط باید صد برابر تلاش کنن همون یدونه رو بزرگ کنن و خبری از ابجی و داداش نیس :/

اگه این تغییرایی که میخواد برای کتابای بچه بیفته راست باشه من کتابای پیش دبستانی الان رو میگیرم نگه میدارم برا بچم و اون موقه نمیفرسمش مهد کودک و پیش دبستانی.اصلا دوس ندارم بچه ی چاهار پنج سالم خیلی چیزارو زودتر از وقتش بفهمه بهش میگم که ما تورو ارزو کردیم و خدا تو رو به ما داد . نه لک لک هس نه اتفاقاتی که نباید یه بچه بدونه . بحث اینم که اموزش میدن بهشون که ازشون سو استفاده نشه ام خودم به عهده میگیرم بهش یاد میدم . بهتره به جای اینکه تو کتابا به بچه ها اموزش بدن به خانواده ها بگن که اونا به بچه هاشون یاد بدن

به هرحال منو اگه تو دولت راه میدادن خیلی کارایی که میخوان بکنن رو جلوشو میگرفتم برن خدارو شکر کنن خودم علاقه ای ندارم به رفتن توی کابینه ی این دولت :))


راسی ، سلام :)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۱۱
Gift
کلا انسان گیر بده ای بودم از عنفوان کودکیم
مثن یه دفه گیر میدادم که من الان باید برم بیرون حالا تابستون هوا گگگگرم ولی من حالیم نبود .وبایدم میرفتم بعد یه وقتایی خودشونو میکشتن من بیرون نمیرفتم .یا یه وقتایی گیر میدادم من باید این کتابو ببرم با خودم مسافرت که اونجا درس بخونم . هی میگفتن نیار تو نمیخونی ولی من بااااید میبردمش واونجا هررر کاری میکردن یه کلمه ام نمیخوندم کتابو .یا مثن دانشگا رفتن که شد هررررچی گفتن نرو گرمسار اونجا رفت و امدش سخته همین جا برو دانشگا صب میبریمت غروبم میاریمت ولی من قبول نکردم و گیرررر دادم باید برم گرمسار دانشگا .یا مثلا اون جایی که چند ماه رفتم کار کردم همممه مخالف بودن ولی من خودم میخواسم برم و رفتم .خیلی ام برام خوب بود تجربه هایی گیرم اومد که صد سال دیگه تو خونه نمیتونستم همچین چیزایی رو تجربه کنم .
درمورد خواستگاری و این حرفا ام همیشه همین بود .همممه میگفتن وقتشه بزار بیان و حالا مجبور که نیسی جواب بدی .ولی من یا نمیذاشتم یا وقتی ام میومدن بااینکه نظر همه مثبت بود بالاخره یه چیزی گیر میاورد برای اینکه حرف خودمو به کرسی بشونم.
یدفه یکی اومد .یه نفر که پسر همکلاس قدیمیه بابام بود . شرایط خودمون واون خانواده هرچی که بود کسی زیاد موافق نبود حتی مخالفای زیادی ام بودن . ولی طبق عادت دیرین اینجانب همممه چی با سماجت بنده تموم شد و شد آنچه باید میشد
هیچ وقت از انتخابام ناراضی نبودم انتخاب دوستام انتخاب رشتم انتخاب وسایل مهمم . همیشه ام سعی کردم بهترین مورد رو انتخاب کنم .از انتخابم مطمئنم و با تمام وجودم بهش ایمان دارم .ملاکای انتخاب من تو همممه چیز با خیلیا فرق داشته و داره . همیشه باانتخابام خیلیا بهم گفتن اخه چرا این ؟ دلیلی نمیدیدم برای کسی توضیح بدم و نمیدادم ولی بعدا میدیدم که همونا انتخابمو تایید میکردن .
خلاصه که سرمون حسابی شلوغ بود این شد که مدت مدیدی از خوندن وبلاگا عقب موندم . منی که عشق اول و اخرم وبلاگ خوندن بود . منی که از خوندن تکست های کوچیک عذاب میکشیدم .منی که صبم رو با خوندن وبلاگ بچه ها شروع میکردم و شب باگوشیم همه رو چک میکردم که از چیزی عقب نمونم حدود 7-8 ماهه که هیچی نخوندم هیچی ننوشتم مث یه بچه ای ام که میخواد ککککلی حرف بزنه ولی نمیتونه .کلا اینجارو یادم رفته بود چن باری یه دوس وبلاگی بهم گفته بود باید تنبلی رو بزارم کنار ولی چن روز پیش با یکی  که صحبت میکردم حرفمون کشیده شد به وبلاگ یدفه یاد اینجا افتادم یاد وبلاگ قبلیم افتادم یاد دوستای مجازی ای که عمر دوسیم باهاشون از ادمای واقعی ام بیشتره افتادم . دلم خخخیلی تنگ شد یدفه . شاید خیلی طول بکشه تا دوباره نطقم باز  شه
ولی به امید خدا شروع میکنیم
 
بسم الله الرحمن الرحیم  سلام :)
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۰۸
Gift