من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

تلگرام ... اینستا ... فیس بوک ... توییتر ... کوفت و زهرمار . همه شون یه کاری میکنن ادم حرف نزنه . متنای کوتاهه دل گیر .هیچی مث وبلاگ نمیشه . حرفاتو میزنی حرفای بقیه رو میخونی .
اینجا حرفامو میزنم حرفاتونو میخونم ^ـ^

۱۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

بعد یه تب عکس و خاطره و اینا تو خانواده ما را افتاده که بیا و ببین حالا یا دائم میگردن عکس و فیلم قدیمی گیر میارن البوم بچگیا گیر میارن یا سعی میکنن خاطره بسازن همش دوربین به دس هی فرت فرت عکس. البته 3/4 خاطراتشون وسط قلیون کشیدن داره ساخته میشه . بعد توی عروسی که بودیم گوشیای خانواده حالا بجز من و مامانم همه سامسونگه و دوربیناشون توپ . هی تند تند سلفی های بزرگ . مثن یه سلفی داریم کل خاندان توشن یه سلفی داریم تو اینه داییم گرفته همه نوه ها و بچه ها و داییا و خاله ها واینا همه هستن. خلاصه هی چپ میگف سلفی ما با لبخند برمیگشتیم همزمان سمت راست یکی میگفت سلفی همه سریع برمیگشتن. دیگه عقد تموم شده بود همه داشتن یاالله یالله میکردن که مردا برن دیگه پخش شده بودن منم گوشیمُ دراوردم گفتم سلفی، همه مث فشنگ دوییدن پشت من که تو سلفی باشن غافل از اینکه گوشیه من دوربین جلو نداره :)) چن ثانیه ای همه زل زده بودن به بالای گوشیم یکی برا اون یکی شاخ میزاش یکی لپ بغلیشُ میکشید یکی صدا میکرد عروس دامادم بگین بیان تو سلفی باشن و اینا بعد اخرش نمیدونم چیشد کدوم ع خدا بی خبری منُ لو داد :/ نه هیچی چیز خاصی نشدفقط چن تا فش جدید یاد گرفتم خواستین بگین بتون یاد بدم :/
+گوشیم خیلی ام خوبه . لومیا520 .هرچی بگم کم گفتم اصن همیشه گفتم منُ لومیام ، شما همه .اینُ همه میدونن.دوربین سلفی میخوام چیکار واه واه
+سلفی خوبه ها ولی اخه الان اینجوری ما عکسارو پشت هم ردیف کنیم میتونیم یه فیلم 4-5 ساعته درست کنیم . انقد اخه:/
+چارتا عکس سلفی داریم اولش خالم و دختر خالم واسادن منم اون عقب روصندلی چشمم افتاده به اونا فمیدم دارن سلفی میگیرن. عکس دومی یذره بلند شدم که بدو ام . توی هنو دارم میدوئم با قیافه خیلی باحال:)) نزدیک بودم به خالم اینا و چارمی نیشم بازه و دارم باشون سلفی میگیرم . ادم باید برای خاطره کردن یه لحظه هایی تلاش کنه:)) اولش خوشال بودم ولی الان نگرانم کسی منُ تو اون احوال دیده باشه :((
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۴۵
Gift

یه موقعایی ام هس که هیچ چیزی ینی هیچی تاکید میکنم هییییچ چیزی ادمُ خوشال نمیکنه . هیچ چیزی ام ادمُ ناراحت نمیکنه . برای کسی ذوق نمیکنی .به کسی حسودی نمیکنی .نمیگی وای چه خوب فلانی اینجوری شد نمیگی خوش بحال فلانی که فلان اتفاق براش افتاده . بعد قبل اینکه خود ادم اینُ بفمه یکی دیگه میفمه این حالُ. مثن واس خود من اگه بخوام مثال بزنم ع جلو بستنی فروشی رد میشیم خودشُ خفه میکنه بریم بستنی بخوریم ولی من مث چیز سرمُ میندازم پایین و رد میشم یا مثن میکشه خودشُ ذرت بخوریم ، ذرت مکزیکی که من جونم براش در میرف باز مث چیز کلمُ میندازم پایین میرم . چن بار پیشنهاد فلافل دونونه های سیدُ با هش تا سس سفید رو خیلی ریلکس رد میکنم. جای شیرینی عقدش بم پیشنهاد یه فلافل میده و من خیلی خیلی خیلی عادی برخورد میکنم . وقتی برام میگیره فلافل ُ داریم میریم خونشون تو راه بم گف اگه میدونسم انقد عادی برخورد میکنی هیچ وخت پیشنهادشُ بت نمیدادم. من گنا دارم ها . گنا دارم که کلی اتفاق برام افتاد که انقد این چیزا برام عادی شده ولی اونم گنا داره .هرکاری میکنه خوشال شم بگه حواسش بهم هس بگه هنو منُ ننداخته کنار ولی من را نمیدم .من جاش بودم چیکار میکردم .

گاهی اوقات خیلی خود خواه میشیم . خیلی خودخواه میشم خودمُ میگم اصن گاهی وقتا خیلی نامرد میشم انقد که چون خودم ناراحتم ناخواسته یکاری میکنم همه از ناراحتیم ناراحت بشن . منی که حتی اگه داشتم منفجر ام میشدم نمیزاشتم کسی بفمه هیشکی نمیفمید ولی الان قبل خودم همه میفمن هممممه .

+نتیجه های اخلاقی :پیشنهادای بستنی ذرت فلافل پیتزا نوشابه دوغ کوف زهر مار هیچ پیشنهادی رُ ع طرف دوستتون که میخواد خوشالتون کنه رد نکنین مستقیما کارخرابی میکنین تو ذوقش .ذوقی که توش کارخرابی بشه اصطلاحا کور میشه . دوم اینکه همیشه یه جور باشین مثن ببینین تاالان چیجوری بودین همون جوری بمونین . عوض که بشین برای بقیه غیر قابل درک میشین فک میکنن دارین ادا درمیارین نمیفمن که یه چیزایی عوضتون کرده نه که نفهمن ها درک نمیکنن .سوم اینکه فلافلتان را با سس سفید و دوغ میل کنید . سس قرمز معمولا تند است و برای معده مضر است ،البته که سس سفید ام چاق کننده است ولی مشکل شماس بنده 47 کیلو استم و نیازی به رعایت این نکات ندارم .درضمن فلافل برای معده مشکلی ایجاد نمیکنه من باهاش صبت کردم خیالتون راحت . دیگر اینکه عید است کمی به فکر همنوعان خود باشید به مادر خود در خانه تکانی کمک کنید به اجیل های عیدتون دس نزنید توی عید میرید مهمونی یادتون باشه شیرینی رو بعنوان شام یا ناهار نزاشتن اونجا گذاشتن که دهنتون رو شیرین کنین خودتونُ خفه نکنین در مورد قلیون وسیگار توصیه ای نمیکنم نکشید که چی بشه ؟چیپس و پفک نخورید که چی بشه ؟ماه در میاد که چی بشه ؟میخواد عزیز کی بشه؟ بقیه نتیجه ها باشه برا بعد فقط دوستای مهربونتونُ دو دستی بچسبین اونا حتی اگه ازدواج هم بکنن هنوز شما رو دوست دارن اگه شوهرشون-زنشون بزارن ، اگه دیدید نمیزارن دوستتون باتون مهربون باشه ام مشکلی نداره فقط یک قاشق غذا خوری مرگ موش . شب بخیر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۲۵
Gift

یه داداش ام داریم از این بشر هیچچچچی بجز مریضی بم نمیرسه ینی ع بچگی کافی بود این بچه مریض شه تا منم مریض نمیکرد اصن خیالش راحت نمیشد ماسک و دارو خوردن قبل مریض شدن و قرنطینه ام حالیش نیس . همچین من ُ مریض کرد سه روز کامل از زیر پتو بیرون نیومدم تب ولرز واقعا کشنده . نصف گوشت تنم اب شد از این تب کردنام :( البته منم بیکار نموندم مامان و اون یکی داداشه رو مریض کردم :) بالاخره اونام دل دارن من ادم تنها خور نیسم .پروژه بعدیمم اگه خدا یاری کنه پدر هستن :)

+بعد قشنگ این وسط که ماداریم جون میدیم از مریضی زن داییه جاهاز اورده .شما کجا دیدی برای یه جاهاز اوردنه ساده 25 نفر تشریف بیارن به قصد شام خونه مادر شوعر بیچاره . 25 نفر اخه :/ این انصافه اخه :/

+خاله بنده ام که خواهر شوهر تشریف دارن هی لکُ لوچه کج میفرمودن میگفتن جاهاز عاطفه بهتر شداااااااا نــــــــه ؟:/ انسان انقدر .... نه اخه انقدر..... لااله الا الله حیف بچه که بودیم این خالم کمک مامانم بزرگمون میکرد وگرنه میگفتم انقدر چی.

+بعد ما خانوادگی یه عادتی داریم که تب میکنیم هذیون میگیم . داداشم تو خواب داد میزنه مامانم حرف میزنه ولی نامفهوم . خالم کلاس اموزش فُش میزاره . منم که کوچولوتونم در حالت خواب و بیدار یه سری چیزارُ هی تکرار میکنم . فی المثل دیشب برا دوستان داشتم تعریف میکردم که ساعت سه و چار نصفه شب به خودم اومدم دیدم قریب به یک ساعته دارم هی میگم : یه حاجی بود یه گربه داشت . گربه شُ خیلی دوس میداش . گوشتی خرید طاقچه گذاشت. گربه اومد گوشتارُ خورد . حاجی زد ُ گربه رو کشت . روسنگه قبره اون نوشت : یه حاجی بود یه گربه داشت . گربه شُ خیلی دوس میداش . گوشتی خرید طاقچه گذاشت. گربه اومد گوشتارُ خورد . حاجی زد ُ گربه رو کشت . روسنگه قبره اون نوشت : یه حاجی بود یه گربه داشت . گربه شُ خیلی دوس میداش . گوشتی خرید طاقچه گذاشت. گربه اومد گوشتارُ خورد . حاجی زد ُ گربه رو کشت . روسنگه قبره اون نوشت ...

+شب قبلشم گویی تو خواب هی میگفتم :اهویی رفته بود چَرا تا بچَرَد ان بچه را نه خود چرید نه بچه را پس چِرا رفته بود چَرا :/ و این رو هی تکرار میکردم

+نه عزیزم ما ع اوناش نیسیم که نگران سوتی های تو خوابمون باشیم . پرونده ما پاکه پاکه اینا رُ ام که میبینین میخوندم شعرایی بوده که بچه بودیم مامانم مارو میخواسته بخوابونه تکونمون میداده و اینارو میخونده . بعله :))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۵۹
Gift

اگر بگم پــــنجاه بار تو پـــنجاه جای مختلف از پــنجاه نفر مختلف شنیدم که شبیه یکی هسم و حتی چن نفرشون اشتباهی اومدن با من سلام علیک کردن وسط سراغ گیری معلوم شده من اونی که اونا میگن نیسم ، دروغ نگفتم .ینی مامانمم مث شما باورش نمیشد وقتی براش تعریف میکردم تو ایسگاه دونفر منُ اشتبا گرفته بودن و داشتن برام بستنی ام میگرفتن فک کرده بودن دوست قدیمی شونو دیدن یا استادم که از تبریز اومده بود بمن میگف تو توی تبریز دانشجوی من بودی و اسمم میگف ولی من اون نبودم و کلی تلاش کردم تا ثابت کنم اون نیسم .مثن وقتی بش میگفتم همه ی معلما من ُ با دختر خانوم خابوری اشتبا میگیرن بازم باور نمیکرد میگف حتما یکم شبهین اینا بزرگش میکنن. یا مثن وقتی جریان دوسمُ که میگف من با پسر خالش مووووو نمیزنم و کپی اون هسم رو ام باور نکرد .هی هردفه که تعریف میکردم یجوری نیگام میکرد که ینی من دارم اغراق میکنم :/ تا اینکه رفتیم تو یه مغازه دختره بلند شد سلام احوال پرسی کردن و بعد چن دیقه گف شما همونی که صب اومدی سفارش دادی دیگه ،گفتم نه . گف چرا دیگه گفتی برم با مامانم بیام . گفتم کی مــــَن ؟مانم گف نه خانوم دخترم صب پیش من بود ما نیومدیم اینجا و دختره شروع کرد که صب یکی اومد با شما  _ینی من _ مووو نمیزد عین خودت بود ُ کاغذ دیواری میخواسته اونم ولی اون خواهر داشته و من هیچ وخ نداشتم .
+جالب نیس؟ من کلی ادم شبیه خودم دور و ورم دارم که خیلی باهام فاصله ندارن حتی یکیشون صب همونجایی بوده که من بعد ظهر بودم  و همون چیزی رو میخواسه که من میخواسم :/ واقعا جالب نی؟؟؟

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۴۳
Gift

دارم فکر میکنم به اینکه اخرین بار کِی بود که بدون بدبختی ،بدون بد شانسی ، بدون بهونه اوردنای بقیه بدون غر زدن و عقب انداختن ، بدون بلاهای عجیب و غریب بدون استرس بدون تاخیرر کاری رو انجام دادم .

+هررررررچی فک کردم به هیچ نتیجه ای نرسیدم من حتی برای گلاب به روتون کوچیک ترین کارمم باید کلی تاخیر و بدشانسی رو توی تایمی که براش گذاشتم در نظر بگیرم حتی چیزی حدود بیس سی درصدم برای کنسل شدن موضوع درنظر بگیرم .

+با کللللللی بدبختی بعد چندین روز اتفاقای دور از ذهن رفتیم دیروز یه کاغذ دیواری قیمت مناسب گیر اوردیم قرار شد با هزینه خودم و اونجوری که حساب کردیم سیصد تا سیصد و پنجاه بدم اتاق قناصه زشته فسقلیه نحسم رو کاغذ دیواری کنم حالا صب اومده متر کردیم دیدیم با کمترین قیمت و کاغذ ایرانی انتخاب کردن میشه چارصد و پنجاه پونصد :( در جا کنسل شد :((

+بیاین اتاقامون با هم عوض من اتاقمُ دوس دارما ولی زشته :((

+باید یه بامبو بگیرم یا مثن عود بگیرم برا اتاقم یا شمع یا نعل اسب یا هرچی ، یه چیزی که یذره از اتفاقای یهوییه زندگی نکبت بارمُ کم کنه

+دیروز مانم زنگ زده میگه حوزه ما خلوت شده بیاین  رای بدین . این دو سه باری که رای دادم همش تو حوزه انتخاباتی بودم که مامانم بوده :))میگم مامان تقلب مقلب چخبر ؟بغل دستیاش با چشاشون من ُ میخورن :/ بی جنبه های عقده ای واه واه تقلب چاشنیه هرانتخاباته که انتخابات ماام اصن هیچ وخ چاشنی نداره :(

+دفه بعدی بیاین با مامان سادات من برید رای بدین :( پدرمونو دراورد اونجا گیرررررررر داده بود کد فلانی رو بنویسین میگم مادر من اون ک شما میگی اسم مستعارشه اسم خودش اینه کدش ام اینه میگه نه اون یکی دیگس . را افتاد ع همممممه اونایی که تو حوزه بودن پرسید اخرم اومد گف شما نمیفمین :((تقصیر منه اینا هرکدوم شیش تا اسم دارن خب:((

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۵۲
Gift

خالم فشارش رفته بالا قلبش درد گرفته بود بردنش بیمارستان دوشب موند بعدم همه چی ازش گرفتن گفتن سالمه ،حالا دختر خاله بیشورم زنگ زده میگه به کسی نگین مامانم هیچیش نبودا ابرومون میره اون به کنار ، همه تو گروه تصمیم گرفتن که به مامان بزرگم نگن خاله رفته بیمارستان که یوقت نترسه ،امشب خالم تو گروه پی ام داده مهدی مامان زنگ زده میگه مهدی همه چیُ بم گفته الان چطوری . خیلی دهن لقی . داییم میگه عه به مامان گفتم نگه من بهش گفتم چقد دهن لقه . خالم میگه اره راسی مامان گف بهت نگم که گفته که تو بهش گفتی :|

+بعد خاله کوچیکم فردا از زنجان میاد میخواسیم براش گوسفند بکشیم دفه اول بعد عروسیشون میان بعد قرار شد کسی به خاله وشوهرش نگه ، همش نگرانیم مهدی به خالم گفته باشه میخوایم براش گوسفند بکشیم :(( بابام میگه اگه مهدی نگفته من برم بگم :/ نمیدونیم با این ادم چیکار کنیم سر سرطانی که شوهر خالم داشت ام هر شب بهش سفارش میکردیم مهدی چیزی به مامان سادات نگیا مهدی اصن فک کن نمیدونی انقد کل خانواده روش کار کردیم تا تونستیم جلو دهنشُ بگیریم خیلی سخت بود :(

+یه مشت دهن لَق تشکیل خانواده دادن لامصبا تند تند خبر رسانی میکن
+من شرط بستم مهدی ب خالم گفته جریانُ ببینینم شرطُ میبرم یا نه :/
+مهدی خودش ع کامیون افتاده بود ما هی جلو دهنمونُ گرفتیم که مامان ساداتم نفمه اخر خودش سر سفره نشست شروع کرد تعریف کردن :/
+دس خودش نیس تا بهش میگیم چخبر اختیار از کف میده هرچی خبر داره میده هرچی خبر نداره براش خبر میسازه ،این یدونه تو خانوادمون خالی بند در اومده :(
+از نظر داییم مردان بزرگ یا خبری دارند یا خبری میسازند :/ حالا راسُ دروغش مهم نیس مهم داشتن خبر است قطعا
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۲۱
Gift

چن روز پیش رفته بودیم یه ارایشگاه ، امروز این خبر رو ع ارایشگاهی که رفته بودیم شنیدیم

+تگزاس شده برا خودش اینجا ،این خانوم صابخونه ما بود قبلا خیلی خانواده خوب و ارومی هستن به هیچ کسی کاری ندارن بنده خدا فقط شانس نداره

+دختر عمه منم دیروز داشت میرف مدرسه دخترش ،تو اون کوچه هیشکی نبود دو تا اقا با گونی مث خارجیا داشتن میومدن سمت خیابون . نرسیده به دختر عمم یکیشون میگفته کاری نداره چاقو رو میزاری زیر گلوش میگی طلاهاشُ بده هی اون یکی میترسیده میگفته من نمیتونم هی یارو با حرص میگفته اصن تو فقط نیگا کن من چاقو میزارم تو کمک کن . دختر عمم داشته پس میفتاده که یهو یه زنه ع مدرسه میاد بیرون اون دوتا ام میزنن به چاک . بد زمونه ای شده طلا وبدل فرق نداره نندازین طلا و این چیزارو .

+یارو سی ملیون طلا دزدیه سه ملیون فروخته . انقد الاغ اخه ادم :/

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۱۴
Gift

بعد یبارم ما برا اولین بار رفته بودیم با کلی ع دوستان دانشگاهی خرید مثن . خرید عید بود من و فائز خودمون رفته بودیم ،مریم و زهرا و مژگان ام ع دانشگا یه راس اومده بودن خرید . حالا دعواهایی که سر 15 خرداد بریم یا 7 تیر کردیم بماند ابروهایی که به باد رف بماند عجله داشتن ما و خونسرد بودن اونا بماند ولی گشنگی رو نمیشد بزاریم بماند .مژگان مارو پیچ داد پیچ داد پیچ داد برد تو یه کوچه یه رستوران بود رفتیم اونجا غذا بخوریم. بعد ما یه مشت دانشجو بودیم که با بودجه دانشجویی خرید عیدمونو کرده بودیم والان قرار بود ناهارم بخوریم. چ توقعی داشتین ع ما توقع داشتین چی سفارش بدیم .پول نداشتیم خب :(اول منو رو دادن دس من چون همه غذا ها گوشتی بود و بنده ام تحت هیچ عنوانی گوشت تو دهنم نمیکنم و شمام نخورین گوشت چون میدونین نقرص میگیرین ُ خوب نیس ُع این حرفا خلاصه بنده کشک بادمجون رو تیک زدم .بعد منو رو رد کردم سمت بچه ها و تا اخر همه سفارش دادن و یارو رف . هیچ کسی ام نپرسید تو چی سفارش دادی و این صبتا .بعد یارو اومد گف خانوما کشک بادمجون ب عنوان پیش غذاس غذا حساب نمیشه :/ نگو که همه کشک بادمجون سفارش دادن بودن تنها غذای 15 تومنیش همین بود :))ع ما اصرار که اقا گشنمونه بده کشک بادمجونمونُ بخوریم بریم عیارو انکار که نه نمیشه. خلاصه یه مریم داریم خدای اعتماد به نفسه بلند شد گف باشه اقا نیارید ما میریم یه فست فود همین بغله میریم اونجا اینجا که نه پیتزا داره نه چیزی چی بخوریم .بعد مریم هممون بلند شدیم یارو رف تو اشپزخونه ماام در حال رفتن دیدیم خود مرده اومد گف عیب نداره براتون میاریم الان :)) و پنج تا کشک بادمجون برای ما گشنه ترین ها اوردن خوردیم پاشدیم رفتیم .

+نتیجه گیری اینکه همیشه طلبکار باشین . خودتونو نبازین مث مریم پاشین بزنین زیر همه چی ،صدرصد جواب میده

+البته گارسون اومد برامون دوغ بیاره لیواناش ع تو دسش ریخت شکست :))

+شوهر جانِ مژگان وسط غذا زنگ زد که من دم در رستورانم بیا پایین و ما تازه فهمیدیم که این خبیث
چرا مارو این همه راه کشوند اورد اون رستوران در پیت زاقارت ، چون شوهر جانش نزدیک اونجا بود

+البته یه 15 تومن پول خدمات گرفتن و از اونجایی که هیچ خدمتی به ما نکردن بنظرم پول اون دوتا لیوان رو با ما دوبله سوبله حساب کردن :/بما چه یارو خودش دس پا چُلُفتی بود ما فقط تا تونستیم با تمام قدرت خندیدیم همین :/

+یذره ع نتیجه گیری یادم رف وقتی هنوز پول غذاتونو حساب نکردین ین دستتون زیر ساتوره نباس هیچ حرکتی کنین وگرنه مث ما تنبیه میشین وباید خسارت لیوانیُ بدین که خودشون شکوندن

+راس اون بالا یه جا هس نوشته بامن صبت کنین اونجا با هم در ارتباط باشیم ادرس بزارین و این حرفا چون چیز خاصی تو حرفام نیس که درموردش کسی نظری بده اونجا فقط با هم صبت کنیم :)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۰۵
Gift

اون قدیما جناب دایان میفرمودن : توووو داری سخت میگیری ،تو راه سختُ میری داری زخمی میشی بعدم سخت میمیریرم سخت میگیرم

ایشون الحق که دُر فشانده بودند (در افشانی کرده بودن)و ما سرسری رد میشدیم ازش .اصن باس سُخَنِشونو بنویسیم با ابِ طلا ولی نزنیم سر درِ خلاء بزنیم یه جای مهم

زندگی خوده اینجانبم ک خیلی فرق داره با چیزی ک فکرشو میکردم 

+اصن 20سالگی تا 23 سالگی خر است خر خر خخخخر

+من که خوبم گله دارم ع چی ،یا در حال جنگم یا تو چار دیواری حبسم ، دارم میبازم به مقداری سختی ولی انقدرَم که میگم این زندگی سخت نی :| من دارم سخت میگیرم ، من راه سختُ میرم ،دارم زخمی میشم بعدم سخت میمیرم :(

+زندگی  مث کاغذی خط خطیه:/

+کاغذ خط خطی -دایان- سال 92

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۵۹
Gift
عرضم به حضور اَنوَرِتون عزیزی که شمایی رفیق بازی بدرد نمیخوره بزارینشون کنار تا نزاشتنتون کنار حالا هعی ع ما اصرار ع شما انکار که نه رفیق من فلانه و چنانه .
+شاید درستش اینه که بذاریدشون کنار تا نذاشتنتون کنار ، نمیدونم دقیق فقط میدونم قطعا بظاریدشون کنار یا بضاریدشون کنار نیس بین همون "ز" و "ذ" شک دارم
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۳۹
Gift